سالها پیش، یک مرد چهل و دوساله به اسم خسرو با تعداد زیادی عکس رادیولوژی و ام ار آی وارد مطبم شد. اولین جمله خسرو را هیچوقت فراموش نمی کنم: " بوتاکسم کن خلاصم کن!" آن زمانها تقریبا دو یا سه سال بود که مطب شیرازم راه اندازی شده بود، قبل از آن به مدت سه سال در یکی از شهرهای فارس طبابت کرده بودم. در نورآباد. من تا قبل از شروع طرح دوره تخصصم هیچوقت نورآباد را ندیده بودم.
برای اولین بار که در مسیر نورآباد رانندگی می کردم انگشت به دهان شده بودم...پوشش گیاهی زاگرس در یک سری از قسمتهای جاده نورآباد، دست کمی از شمال ندارد، به نزدیک نوراباد که برسی وارد منطقه ای می شوی به اسم " بوان". چنان زیباست که به اعتقاد من هر ایرانی باید یک بار در طول عمرش آنجا را ببیند. بعد از سه سال که مرتب در جاده شیراز نوراباد رفت و آمد کردم هرگز طبیعت بکر بوان برایم تکراری نشد.
نوراباد را باید از نزدیک ببینید
اما اگر الان و بعد از سالها که از دوران طبابتم در نورآباد می گذرد از من بپرسید که نورآباد چگونه بود، احتمالا این طبیعت زیبا جزو چند تا مورد اصلی که برایتان تعریف می کنم نخواهد بود. موارد اصلی چیزهای دیگری هستند. می شود ساعتها در باره خونگرمی، مهربانی و وفاداری مردمان آنجا گفت. اگر از جایی از ایران هستید که نام نورآباد را نشنیده اید، در این قطعه سرسبز فارس مردمان" لر" ساکنند و تا با لرها زندگی نکرده باشی شاید این صحبتها غلو بنظرتان برسد.
در این فضای زیبا البته سختی و رنج فراوان بوده و هست. من به مدت سه سال تنها متخصص مغز و اعصاب منطقه ممسنی بودم. راستی ممسنی منطقه نسبتا بزرگی است که مرکزش همان نورآباد است. کار من اغلب از هفت صبح شروع میشد و تا نیمه های شب ادامه پیدا می کرد. خیلی وقتها زودتر از ساعت سه وچهار بعد از ظهر فرصت ناهار خوردن پیدا نمی کردم و شام هم که هیچوقت زودتر از ۱۲ نیمه شب خورده نمی شد. از آنجا که تنها متخصص مغز و اعصاب منطقه بودم بارها پیش می آمد که ناچار می شدم در ساعتهای مختلف شب (مثلا ساعت دو بعد از نیمه شب) برای معاینه بیمار اورژانسی که پزشک کشیک تشخیص سکته گذاشته بود به اورژانس بروم.
طبیعت بکر شهرستان ممسنی
البته کار به اینجا ختم نمی شد. بعد از معاینه اگر بیمار نیاز به سی تی اسکن پیدا می کرد، سوپروایزر بیمارستان باید راننده می فرستاد پی آنکال سی تی اسکن. خلاصه تا تکنیسین رادیولوژی می آمد و دستگاه سی تی روشن می شد و کار تصویربرداری به اتمام می رسید چهار صبح بود. بعد هم که باید بر اساس سی تی برنامه درمانی بیمار را مشخص می کردم و نهایتا چهار و نیم صبح بطرف خانه که در اصل یک پانسیون در بیمارستان بود می رفتم و تنها یک ساعت و نیم زمان برای استراحت داشتم. معمولا در این شرایط دیگر نمی توانستم بخوابم.
بگذریم، همه اینها را گفتم تا با زادگاه "میگرن گردنی" آشنایتان کنم. خسرو (همان جوانی که در ابتدا گفتم) من را بواسطه یکی از بیماران قدیمی ام به نام فرید می شناخت. شماره پرونده فرید در آرشیو پرونده های من سه رقمی است یعنی جزو صد بیمار اول من بوده است. فرید یک لر باوفاست که هرکس را می بیند که دردی دارد توصیه می کند که برای درمانش به سراغ من بیاید! او مثل بقیه اهالی نوراباد من را دکتر عماد( و نه دکتر عمادی) صدا می کند.
قصه فرید
روز اولی که فرید را دیدم دقیقا به خاطرم نمی آید اما محال است دومین باری را که وارد مطبم شد فراموش کنم! آمده بود تا از من نامه معرفی بگیرد برای یک دکتر مغز و اعصاب خوب در شیراز! او اولین کسی بود که چنین در خواستی از من می کرد و من آن روز را خوب بخاطر دارم راستش را بخواهید از این درخواستش ناراحت شده بودم. مثل این می ماند که به شما بگویند حرفتان را قبول ندارند و می خواهند با بزرگترتان صحبت کنند! البته این قصه نامه خواستن برای متخصص مغز و اعصاب در شیراز باز هم توسط ببماران دیگر چند باری تکرار شد ولی تا حساسیت من روی این موضوع داشت کم می شد، دیگر تکرار نشد! از یک جایی( احتمالا یک سال پس از شروع طبابت) می توانم بگویم که دیگر با چنین درخواستهایی مواجه نشدم شاید مردم آنقدر شناخت و اعتماد پیدا کرده بودند که دیگر چنین خواسته ای نداشته باشند. بهر حال اولینها همیشه خوب در ذهن می مانند!
فرید روزی چند تا مسکن قوی می خورد و هر روز سردردهایش شدیدتر می شد. در واقع به مسکنهای قوی معتاد شده بود. در این حالت خود مسکنها دلیل سردرد هستند، به مجرد اینکه سطح مسکن در خون فرد پایین می افتد سردردهایش شروع می شود. این یک اعتیاد واقعی است که بطور شایعی با مسکنهای کافئین دار و همچنین مسکنهای خانواده تریپتان مثل سوماتریپتان رخ میدهد.
مسکنهای کافئین دار می توانند میگرن را مزمن کنند.
بنابر این من مصرف این مسکنها را در میگرن محدود می کنم(بهتر است مبتلایان به میگرن هیچگونه مسکن کافئین داری استفاده نکنند). برای کسی که مسکن می خورد و به دنبال آن چند ساعتی سردردهایش آرامتر می شود سخت است که بپذیرد این خود مسکنها هستند که باعث و بانی سردردهایش هستند.
ما به این نوع سردردها که در اثر مصرف بی رویه مسکن ها مزمن شده اند، MOH می گوییم. در واقع فرید دچار" ام او اچ" شده بود. درمان ام او اچ قطع یکباره مسکنهاست و البته این کار مثل ترک هر ماده اعتیاد آور دیگری سخت است. با ترک مسکن فرد نه تنها سردردهای شدیدی را تجربه می کند که بیقرار و مضطرب می شود. علائم ترک مسکن بین سه روز تا سه هفته طول می کشد. ما در این دوران ترک که بدن دارد به نوعی سم زدایی می کند کار زیادی نمی توانیم برای بیمار انجام بدهیم. البته یک سری دارو هست که می توانیم در این دوران گذار تجویز کنیم اما آنها معجزه نمی کنند و گاهی هم هیچ اثری ندارند. در مورد فرید دقیقا همینطور بود سه چهار روز از ویزیت اولش گذشته بود و داروهای دوران گذار هم نتوانسته بود کمکی بکند.
من به فرید اطمینان دادم که پس از حداکثر دو هفته روی آرامش را خواهد دید اما شاید طبیعی بود که با این حجم درد نتواند به پزشکی که تازه به شهرشان آمده اعتماد کند. دست آخر این جمله من او را قانع کرد: اگر بعد از دو هفته خوب نشده باشی من از نورآباد می روم! فرید رفت اما باز طاقت نیاورد و دو روز دیگر برگشت: دکتر بوتاکسم کن!
بوتاکس میگرن در هفتاد درصد موارد موثر است
آن روزها تازه بوتاکس برای درمان میگرن تاییده نهایی را گرفته بود و من برای چند نفر از بیمارانم تزریق کرده بودم. آن زمان این درمان خیلی جدید محسوب می شد و من از اولین متخصصین مغز و اعصابی بودم که شروع به تزریق بوتاکس کرده بودم و در یک شهر نسبتا کوچک که خبرها زود پخش می شود به گوش فرید رسیده بود که من برای سردرد بوتاکس انجام می دهم. راستش زیاد راغب نبودم که برایش بوتاکس انجام دهم. چون می دانستم که بدون ترک مسکن، نه بوتاکس و نه هیچ داروی دیگری کمکی به درمان سردرد فرید نمی کند. از طرفی هم من تازه کارم را در نوراباد شروع کرده بودم و هم اینکه بوتاکس تازه تاییده گرفته بود برای درمان سردرد. اگر برای فرید تزریق بوتاکس انجام می دادم و نتیجه نمی گرفت(حدود سی در صد اقراد به بوتاکس سردرد پاسخ نمی دهند) هم برای من و هم برای بوتاکس بد میشد. من با تاکید روی این سی درصد بیمارانی که بوتاکس سردردهایشان را خوب نمی کند سعی در منصرف کردن فرید داشتم، اما نهایتا موفق نشدم و همانروز برایش بوتاکس انجام دادم (بعدا فهمیدم که فرید پرس و جو کرده بوده و متوجه شده بوده که در آن زمان هیچ کدام از متخصصین مغر و اعصاب شیراز بوتاکس میگرن انجام نمی دهند و به ناچار سراغ من آمده بود).
غروب شالیزارهای ممسنی
معمولا دوهفته تا یک ماه طول می کشد تا اثر درمانی بوتاکس میگرن نمایان شود و من آماده بودم که در یکی دو روز آینده باز فرید را ببینم، اتفاقی که تا یک هفته دیگر رخ نداد! بعد از یک هفته از بوتاکس، فرید با یک جعبه شیرینی وارد مطب شد، تعریف کرد که بعد از بوتاکس سردردش بدتر شده بوده و می خواسته به شیراز برود که در راه تصادف می کند. خوشبختانه تصادف به کسی آسیبی وارد نکرده بوده اما فرید را از ادامه راه منصرف می کند. فرید خوشحال بود که بوتاکسش در عرض فقط چند روز اثر کرده و دو روز است که اصلا سردرد نداشته. برایش توضیح دادم که این بهتر شدن شما بخاطر همان قطع مسکنهاست و هنوز قدری زود است که تاثیر بوتاکس شما شروع شود. اما فرید نمی خواست دلیل خوشحالیش را تغییر دهد
فرید یک ماه بعد از بوتاکس
فرید که درب اتاقم را باز کرد اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که احتمالا بوتاکس کمکی به سردردهایش نکرده است. آخر همانطور که گفتم بوتاکس در سی درصد موارد نمی تواند میگرن را کنترل کند اما قصه چیز دیگری بود! فرید آمده بود تا من را به باغش در بوان دعوت کند(البته من در کل سه سالی که نوراباد بودم حتی یک بار فرصت نکردم دعوت همکاران یا بیماران را قبول کنم). فرید در پوست خودش نمی گنجید نه بخاطر چهره اش که به مدد بوتاکس چند سالی جوانتر شده بود، نه بخاطر خوب شدن سردردهایش به بلکه خاطر خلاص شدن از شر گردن دردش
میگرن گردنی
فرید شش ماه قبل بخاطر گردن درد شدید یک ام ار ای انجام می دهد، ام ار ای دیسک گردن نشان می دهد و چون با مصرف مسکنهای قوی دردش تسکین پیدا نمی کند به ناچار تحت عمل جراحی قرار می گیرد. اما عمل جراحی و فیزیوتراپی به او کمک نمی کند و او به مصرف مسکنها ادامه می دهد. همین مصرف مسکنها بود که در نهایت باعث گسترده شدن میگرنش شده بود و ادامه ماجرا که برایتان تعریف کردم.
اما قصه گردن درد فرید چه بود که با عمل جراحی بهتر نشد و با تزریق بوتاکس خوب شد؟
گردن درد فرید قسمتی از میگرن او بوده است. چون اولین بار میگرن فرید با گردن درد بروز کرده بوده، کسی به ذهنش خطور نمی کرده که این ممکن است "میگرن گردنی" باشد. ایراد بزرگتر این است که آنها که در راس قدرت نشسته اند و تقسیم بندیهای سردرد را برای کتب پزشکی می نویسند اصلا چنین اصطلاحی یعنی میگرن گردنی را استفاده نمی کنند. نویسندگان کتب تخصصی وقتی که در مورد میگرن می نویسند بر گردن درد آن تاکید می کنند و اصولا متخصصین مغز و اعصاب با آن آشنایی کامل دارند اما متخصصین سایر رشته ها یا پزشکان عمومی که کتب تخصصی مغز و اعصاب را نمی خوانند تصورشان از میگرن صرفا سردرد است.
وقتی که کسی گردن درد می گیرد اولین جایی که مراجعه می کند به یک ارتوپد یا پزشک عمومی است و معمولا اولین کاری که انجام می شود یک عکس ساده گردن یا یک ام ار ای است. خیلی از افراد ممکن است ایرادات مختصری در ستون فقرات گردنی داشته باشند مانند آرتروز یا حتی بیرون زدگی دیسک. کم نیستند افرادی که تصور می کنند گردن دردشان یا درد پشت شانه هایشان بخاطر دیسک خفیف است. اصلا اینگونه نیست! دیسکهای خفیف گردن درد نمی دهند. تراژدی آنجاست که حتی ممکن است فردی بیرون زدگی تقریبا شدید دیسک گردن هم داشته باشد اما دلیل دردش میگرن باشد و نه دیسک گردنش! نکته جالبتر این است میگرن گردنی می تواند به شانه ها انتشار پیدا کند و اینکه در مواردی با اورای حسی همراه است که با بی حسی ناشی از فشار دیسک بر عصب دست اشتباه گرفته می شود. اگر مایلید در مورد اوراهای میگرن بیشتر بدانید روی تصویر زیر کلیک کنید:
اوراهای میگرن علائم غیر سردردی میگرن هستند که گاهی
باعث اشتباهات تشخیصی می شوند.
در میگرن گردنی هم خیلی اوقات گردن درد فرد با خم شدن سر تشدید می شود و خیلی وقتها عضلات گردن دچار اسپاسم هستند. پس افتراق میگرن گردنی از مشکلات ستون فقرات کار ساده ای نیست، یک کار کاملا تخصصی است که در حیطه تخصص مغز واعصاب قرار دارد. اما بحث من این است اگر همه پزشکها و حتی مردم با اصطلاح میگرن گردنی آشنا باشند، به این منظور که بدانند که میگرن می تواند گردن درد بدهد کمک قابل توجهی به سطح سلامت جامعه خواهد شد. چون میگرن گردنی خیلی شایع است و از دلایل عمده مصرف خودسرانه مسکنهاست. مسکنهایی که در نهایت می توانند میگرن را مزمن کنند و از کیفیت زندگی افراد کم کنند.
برای گردن درد و کمردرد به چه پزشکی مراجعه کنیم؟
ادامه قصه فرید
حالا دیگر فرید می داند که در چه مسیر اشتباهی قرار گرفته بوده و به همین خاطر هر کسی که گردن درد دارد را به من ارجاع می دهد! اما این فضیه می توانست جور دیگری رقم بخورد! اگر فرید آن روز در راه شیراز تصادف نکرده بود و به متخصص مغز و اعصاب دیگری در شیراز مراجعه می کرد، شاید هیچوقت متوجه نمی شد که خوب شدن سردردش در وهله اول بخاطر قطع مسکنهایش بوده! فرض کنید فرید روز جمعه مسکنها را قطع کرده باشد و قرار بوده که روز چهارشنبه خوب شود. حالا سه شنبه به دکتر دیگری مراجعه می کند و بقیه ماجرا!
در واقع اتفاق مشابهی چند ماه بعد برای من رخ داد. برای بیماری که اولین بار مراجعه کرده بود درمان دارویی میگرن را شروع کردم، بیمار بعد از دوهفته که هنوز سردردهایش بهتر نشده بود به پزشک دیگری در مرکز استان مراجعه می کند(توضیح اینکه داروهای جلوگیری از میگرن بین دو هفته تا یک ماه پس از شروع اثر خود را نشان می دهند). پزشک مربوطه یک نوار مغز از بیمار می گیرد(نوار مغز به هیچوجه جایگاهی در تشخیص و درمان سردرد ندارد) و یکی از داروهای بیمار را با داروی دیگری از همان دسته دارویی عوض می کند. بیمار از فردای آن روز سردردهایش شروع به کاسته شدن می کند، در حالیکه هیچ دارویی اساسا تغییر داده نشده بود و بهبود بیمار بخاطر تاثیر تاخیری داروهایی بوده که من برایش تجویز کرده بودم(همانطور که گفتم اثر درمانی داروهای میگرن با تاخیر ظاهر می شود).
این بیمار دو سال پیش برای انجام بوتاکس میگرن به مطب من در شیراز مراجعه کرد. در تمام این سالها در هر بار مراجعه به آن پزشک که گفتیم از وی نوار مغز گرفته می شده و نهایتا بخاطر تجویز مسکنهای کافئین دار سردرد های وی کاملا مزمن شده بود.
این بیمار چند سال از زندگی به همراه کلی از پولش را از دست داده بود. شاید اگر آن روز بخاطر یک اتفاق ساده از رفتن به شیراز منصرف می شد چنین هزینه هنگفتی را پرداخت نمی کرد. خوشبختانه تعداد اینگونه پزشکها در شیراز انگشت شمار است. و پزشکی که دغدغه اش خوب کردن حال بیمارش نباشد، حال خودش هیچوقت خوب نخواهد بود حتی اگر جیبش از سنگینی پولهایش پاره شده باشد!
خلاصه قصه واقعی میگرن گردنی:
. اینکه نقطه ای از بدن شما درد بکند به این معنی نیست که مشکل دقیقا در همان نقطه است. منشا درد می تواند جای دیگری باشد.
. گاهی صبر کردن کار سختی است ولی بسیاری از نتایج مثبت نیازمند حوصله و صبوری است.
این قصه بجز اسامی افراد واقعی است.
با سپاس از آقای علی اصغر تقویان روزنامه نگار خوب نورآباد بخاطر تصاویر زیبایی که از نوراباد در اختیار ما قرار دادند.
اشتراک گذری این مطلب در واتساپ